نگاهم را بسوی تو پر می دهم

شاید کبوتر دلم جلد دستان تو شود

و در انتظار دانه ای احساس

به حرم کبریایی تو پرواز می کنم

.

دیگر زمین جای من نیست

من آسمانی شده ام

به درازای تاریخ در آسمان نگاهت می مانم

شاید اشک چشمی بهانه پایین آمدن باشد

اما باز بسوی تو پر می کشم

.

قصه ما از دلدادگی شروع شد

تو دلم را گرفتی و من رضای تو را

رسم قشنگی بود

از بلندای متبرک دستانت

از نردبان تقرب بالا می روم

اکنون که با تو ام

بوی خدا به مشام می رسد

در عطر گل های یاس

گویی نفس هایم پر از عطر خداست

.

فواره احساسم را باز می کنم

تا در این دریای بی کران سهمی داشته باشم

اما با تو بودن سهم من است

سهمی از یک دنیا خوشبختی

که ذره ای از آن را به دنیا نمی دهم

.

افسوس که رویاهای من صادقانه سخن نمی گویند

با تو بودن را مگر در رویا ببینم

چه رویای شیرینیست

رویای با تو بودن.

پ ن 1: تقدیم به ساحت مقدس حضرت رضا (ع) | 15 شهریور 1391

پ ن 2: این واژه ها از آنجا می آیند، از فراموشخانه تاریخ.

پ ن 3: به نظر شما در این صندوقچه رو ببندم دوباره؟ یا اینکه بذارم واژه ها راه خودشون رو پیدا کنن؟


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

nadiaborhan دهمی rangoabzar سایت رسمی سیبمو فایل نمایندگی دوربین نیکون لباس 95 , لباس 2016 Tyler قرآنیکا دانلود خلاصه کتاب دانشگاهی پی دی اف pdf